• عاطفه قمى

    عضو
    6 فروردین 1400 در 12:38 قبل از ظهر

    تحصیلات

    · دكتراى حقوق و علوم سياسى از دانشگاه تهران

  • عاطفه قمى

    عضو
    6 فروردین 1400 در 12:39 قبل از ظهر

    پیشینه اجرائی

    · کارمند حسابداری شرکت بیمه ایران

    · مسئول فنی شرکت بیمه ایران

    · مدیریت شرکت بیمه ایران-انگلستان

    · مدیرعامل بیمه تهران

    · مدیرعامل بیمه حافظ

    · مشاور شرکت بیمه ایران

    · عضو هیات تحریریه نشریه بیمه مرکزی

    · تدریس رشته حقوق در دانشکده اموراقتصادی

  • عاطفه قمى

    عضو
    6 فروردین 1400 در 9:55 بعد از ظهر
  • عاطفه قمى

    عضو
    6 فروردین 1400 در 9:55 بعد از ظهر

    مقالات

    · بیمه در ایران

    · تعدد موسسات بیمه و افزایش ظرفیت بازار

    · در باب مقاله فسخ بلاشرط بیمه گذار در بیمه های اموال

    · حمایت مصرف کننده در بیمه

    · استثنایات در قانون بیمه اجباری اتومبیل

    · صندوق تامین خسارتهای بدنی

    · و …

  • عاطفه قمى

    عضو
    10 فروردین 1400 در 10:37 قبل از ظهر

    تدوین قوانین صنعت بیمه

    · مشارکت در تدوین قانون بیمه گری و تاسیس بیمه مرکزی

    · مشارکت در تدوین بیمه شخص ثالث

    · مشارکت در تدوین مساله مالیات بر درآمد در شرکت های بیمه

  • عاطفه قمى

    عضو
    10 فروردین 1400 در 10:42 قبل از ظهر

    سایر:

    صنعت بیمه از نگاه دکترعلی آبادی

    دکترعلی آبادی در مقاله ­ای تحت عنوان ״بیمه در ایران؛ پیدایش، پیشرفت ها و …״ نقاط عطف صنعت بیمه در ایران را به شرح ذیل بیان نموده است:

    · تاسیس شرکت سهامی بیمه ایران در سال ۱۳۱۴ تا سال ۱۳۳۱ (پایه گذاری صنعت بیمه در ایران)

    · از سال ۱۳۳۱تا ۱۳۵۰ (تاسیس بیمه مرکزی ایران)

    · از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۸ (ملی شدن موسسات بیمه و لغو اجازه کار موسسات بیمه خارجی)

    · از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۹ (ایجاد سه شرکت بیمه دولتی)

    روند حرکت صنعت بیمه در ایران

    نهاد اجتماعی۔اقتصادی بیمه در ایران همچون دیگر سرزمین ها نشيب و فرازهایی را پشت سر گذاشته و پیشرفت ها و تحول های گاه درخشان و فروشدگی های گاه درخور نکوهشی به خود دیده است و شاید هنوز گام های نخستین رشد را با درنگ برمی دارد تا باری مگر به یاری روشن بینی های جامعه اندیشان، در بستر توسعه قرار گیرد و برایمنی جامعه ناامنی کشيده ما بیفزاید. جامعه ای که آماج آلام و بلاهای بیشمار وپرمخاطره بوده است.

    در این راستا نقطه نظرات دکتر ایرج علی آبادی ارائه می گردد :

    به نظر اینجانب صنعت بیمه به تجزیه و تحلیل نیاز دارد. یک شرکت بیمه هر اندازه هم که بزرگ باشد نمی تواند به صورت گسترده خدمات بیمه ای ارائه دهد. در این زمینه در بیمه مرکزی روی برخی از کشورها که کمابیش از نظر رشد و مذهب شبیه ایران بودند، مطالعاتی انجام دادیم . مثلا در اندونزی با ۱۳۲ میلیون نفر جمعیت، ۱۳۲ شرکت بیمه فعالیت می کنند. به عبارت دیگر هر شرکت بیمه به یک میلیون نفر خدمات ارائه میدهد. می توان فعالیت شرکتهای بزرگ بیمه را به مالکیت بزرگ زمین تشبیه کرد. در این نظام مالکیت، برای مثال ممکن است ۳۰۰ آبادی تحت مالکیت باشد و به میزان فراوانی از سود آنها نصیب فئودال می شود، در نتیجه به بهبود وضعیت کشاورزی و دیگر فعالیت ها توجه چندانی نمی گردد. هم اکنون در صنعت بیمه شاید چنین شرایطی حکمفرما باشد. یعنی شرکتها سود می برند ولی بیمه رشد نمی کند. البته نمی توان گفت در صنعت بیمه رشدی وجود ندارد. هم اکنون شبکه فروش با ایجاد نمایندگی های متعدد گسترش زیادی یافته است. با این حال باید در محتوای صنعت بیمه تجزیه و تحلیل عمیقی صورت بگیرد. البته این کار باید با قصد خودشناسی انجام شود. در هر حال باید بیمه را جانداخت. نمی توان رشد بیمه را فقط با حق بیمه دریافتی یا خسارت پرداختی سنجید. در این زمینه عوامل پیچیده تری دخیل هستند که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند. از جمله می توان به سهم حق بیمه در درآمد ناخالص ملی، حق بیمه سرانه نسبت به در آمد سرانه و پرتفوی شرکتها اشاره کرد. و در اینجا قابل ذکر است که ایران از این نظر در سطح پایینی قرار دارد.

    یکی از عوامل مهم در شاخص رشد بیمه، تعداد بیمه نامه های صادر شده است. ممکن است یک بیمه تمام خطر به عنوان مثال برای یک پالایشگاه نفت صادر شود. رقم حق بیمه این بیمه نامه بسیار بالاست و یا احتمالا رقم حق بیمه بخش تمام خطر مقاطعه کاری قسمت اعظم حق بیمه ایران را به خود اختصاص داده است. اما تعداد این بیمه نامه ها محدود و انگشت شمار می باشد. از سوی دیگر ممکن است یک شرکت بیمه دو میلیون بیمه نامه آتش سوزی برای خانه های مسکونی صادر کرده باشد. حق بیمه منازل مسکونی نسبت به سایر حق بیمه ها پایین تر است تعداد این بیمه نامه بسیار زیاد است و نشان میدهد که بیمه گسترش یافته است . ما نسبت به آن چیزی که باید باشیم یا می توانیم باشیم باید اندازه گیری کنیم یعنی اگر ما فکر می کنیم الان از رتبه ۵۴ در میان کشورهای جهان به رتبه ۴۹ رسیده ایم نباید به خودمان ببالیم و خوشحال باشیم . کشورهایی هستند که فرصت فعالیت بیمه ندارند. در مقایسه این کشورهاست که کشور ما رتبه بهتری بدست می آورد. ما نباید به شرایط کنونی قانع گردیم. از طرف دیگر چه عواملی سبب شده است تا ما چند رتبه ارتقاء یابیم؟ شاید ارزش پول تغییر کرده و یا درآمد کشور افزایش یافته است این معیارها برای سنجش رشد صنعت بیمه مناسب است . با اینحال در حد اطلاعات خود می بینیم که در بعضی از رشته ها رشد مناسبی وجود ندارد. مثلا بیمه آتش سوزی منازل مسکونی رشد چندانی نکرده است .

    از طرفی برای ایجاد تحول در صنعت بیمه در قوانین باید بازنگری شود. قوانین چارچوبی هستند که موجب رشد و سازمان یافتن یک حرفه می شوند و آن را تنظیم می کنند. وضع قوانین موجب توسعه می گردد . در صنعت بیمه قوانینی وضع شده اند که قدمت ۴۰ ساله دارند در صورتی که قوانین حداکثر بعد از ۲۰ یا ۳۰ سال باید مورد بازنگری قرار بگیرند. قانون بیمه در سال ۱۳۱۶ تدوین شد یعنی هم اکنون ۶۰ سال از وضع این قانون می گذرد. در حالی که تاکنون در بخش های مختلف بیمه و ارتباطات تحولات عظیمی رخ داده است. قانون بیمه به قانون مدنی و در حقیقت به روابط بین بیمه گر و بیمه گزار مربوط میشود. و بعد از ۶۰ سال نظام بیمه گری تغییر کرده است . مثلا قانون بیمه شخص ثالث که اینجانب هم در تدوین آن دخالت داشته ام هم اکنون یک حالت ابتدایی دارد و قطعا بعد از این مدت طولانی که از تصویب آن می گذرد باید در این قانون تجدید نظر کرد حتی در مفاد اصلی آن که دیه و مسؤولیت است. قانون بیمه مرکزی ایران که اساس قوانین بیمه است ۲۵ سال پیش تدوین شده است و توسعه صنعت بیمه در چارچوب این قانون تحقق می یابد و طی این مدت تحولات زیادی ایجاد شده است بنابراین باید تغییری در قانون بیمه مرکزی نیز داده شود . در مجموع عدم توجه به تجدیدنظر در قوانین بیمه سبب توقف توسعه و یا توسعه نادرست بیمه میشود.

    و در آخر دو دلیل عدم توسعه بیمه در ایران :

    · اول اینکه در صنعت بیمه نتوانسته ایم نیازها را درک کرده و کالای مورد نیاز را ارائه کنیم. از نظر جنبه های اقتصادی و فرهنگی با بیمه هنوز به صورت یک کالای تجملی برخورد می شود و به مانند نیاز به مسکن و غذا مورد توجه مردم نیست. به طور کلی بیمه در اذهان مردم ملکه نشده است. مثلا بیمه شخص ثالث که واقعا از نظر بیمه گزار و جامعه بیمه پر فایده ای است و زیان دیده را در مقابل حوادث حمایت می کند هنوز جا نیافتاده است. هنوز در کشور ما بیمه اجباری را یک نوع مالیات و عوارض تلقی می کنند. هم اکنون به بیمه شخص ثالث با این دیدگاه، نگریسته می شود. در این مورد چه کسی مقصر است؟!

    · به موازات این مشکل، نرخ حق بیمه ها نیز در حال افزایش است. با افزایش حق بیمه نمی توان پرتفو را متعادل کرد. وقتی حق بیمه اتومبیل بالا باشد بیمه گزار درصدد آن است که حداقل معادل حق بیمه پرداختی بتواند از شرکت بیمه خسارت دریافت کند. باید به دنبال بیمه گزارانی بود که واقعا نیت آنها بیمه شدن باشد و یکی از راههای جذب این نوع بیمه گزاران ارزان کردن حق بیمه است

  • عاطفه قمى

    عضو
    11 فروردین 1400 در 1:56 بعد از ظهر

    از زبان دیگران:

    ایرج علی آبادی به نقل از وبسایت رسمی مهرداد خواجه نوری

    هشت سالی پیش در تقدیر از ۵۰ سال خدمت او ، شروع کرده بودم به صحبت با این نقل از شاملو که ” به راستی کیست این قلندر یک لا قبا” ؟

    متولد ۸ آبان در ۱۳۰۷، که در دوسیه خدمت بیمه ایش آمده که در سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد در بیمه ایران استخدام شده ، ۹ سال بعد از مرکز مطالعات بیمه پاریس ، تصدیقی گرفته و در سال بعد از وقایع ۱۵ خرداد ، جزو اولین فارغ التحصیلان دکتری حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران بوده است. تا اسفند ۱۳۵۵ که در بیمه ایران بازنشسته شده ، تقریبا ( بجز مدیر عاملی ) در همه ادارات و مدیریتهای شرکت بیمه ایران ، خدمت کرده و در طول همین سالهاست که از نویسندگان اصلی قانون مشهور به ” بیمه شخص ثالث ” و قانون ” تاسیس بیمه مرکزی و بیمه گری ” می شود . آخرین سمت او در بیمه ایران ، مدیریت عامل بیمه ایران در لندن است .

    از ابتدای سال ۵۶ تا ملی شدن صنعت بیمه در سال ۵۸ مدیرعامل شرکت بیمه تهران می شود و بعد مدیر عامل شرکت بیمه ملی شده حافظ. اما اواخر سال ۵۹ درخواست می کند که از خدمت معافش کنند آن پس هم مشاور بیمه موسسات مختلف می شود . در بیشتر این سالها هم تفسیر و تدریس حقوق اساسی ، حقوق تجارت می کند در دانشگاه های مختلف .

    فارسی را که عالی میدانست، کمی هم عربی و انگلیسی . به فرانسه و روسی هم مسلط بود.

    او که در ۶۰ سال پیش مجموعه داستان هایش “حکمت خدا” را چاپ و بعدها “همسفر من” را از ماکسیم گورکی ، “فردا خیلی دیر است ” از آلفرد ماشار، و “جستجوی ناتمام” کارل پوپر را، پس چطور در بیمه کار می کرده و مترجم بازار پولی روپا و بعد هم دولت رفاه و تامین اجتماعی ” شده ؟

    کیست این آشنای ناشناس که چنین دلیری کرده ؟”

    نوشتم که بعد از ملی شدن صنعت بیمه در سال ۵۸ : ایرج علی آبادی ، یکسال و اندی مدیر عامل یک شرکت بیمه ملی شده و عضو هیات مدیره یک شرکت بیمه ملی شده دیگر باقی میماند ، ولی بعد در انتهای سال ۵۹ و در اوج باروری و ۵۳ سالگی (و همشیره اش همسر برادر همسر امام راحل) درخواست معاف شدن از خدمت می کند. مدتی بعد، مدیریت وقت بیمه مرکزی ایران از او دعوت به مشاوره می نماید .

    شریف ، زنده دل ، زیبا شناس ، شاعر ، عشق شناس و خوشبخت بود ، ايرج على آبادی; توکا نیستانی طرحی از ایرج علی آبادی دارد که علاوه بر این ها ” قداست ” را هم اضافه کرده است .

    وقتی این بیت از یکی از شعرهایش را خواند که ” باغ را داغ درختان جوان می سوزد” و اشک به چشم شنوندگان آمد به ظرافت بیت بهدی ناصر خسرو را آورد که “هیچ نه بشکن از این نهال و نه برکن”

    ” عشق شناس” بزرگ ما بیست و پنجم شهریور هشتادو هفت به آرامی از میان ما رفت.

    منبع :

    http://mehrdadkhajehnouri.com/fa/article/20094/%D8%A2%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%B1-%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%84-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-

  • عاطفه قمى

    عضو
    13 فروردین 1400 در 2:30 بعد از ظهر

    ایرج علی آبادی به نقل از مسعود بهنود

    قصدم آن است كه در رثاى زنده ‏ياد دكتر ايرج على‏ آبادى شاعر و فن‏سالار محتشم بنويسم، كه دوهفته قبل در تهران خرقه تهى كرد. و گلايه كنم از روزگار دون كه به شرح مبتلى، چنان شهر را دچار غم نان و خوف سياست كرده كه چنين عزيز وجودى چنان كه شايسته اوست بدرقه نمى‏ شود. مگر آن نام‏هاى بزرگوار كه در آگهى كوچك يادبود ديدم.

    مى‏پرسم يعنى نسل تازه خبر نگيرد كه يكى بود كه 60 سال قبل كتاب قصه ‏اى به عنوان حكمت خدا نوشت، درست همان سالى كه ابراهيم گلستان هم اولين كتاب خود آذرماه آخر پاييز را منتشر كرد – هر دو با پول خودشان – يكى بود بلندبالا و زيبايى ‏شناس و شعردان و شاعردل كه در زمينه اقتصاد و صنعت بيمه هم ملا بود و مرجع.

    يكى از اولين كسان كه قد برافراشت در شهر فرومرده بعد كودتاى 28 مرداد و قهرمانى و پهلوانى را نه در سكونت در قلعه فلك ‏الافلاك يا مهاجرت به خانه دايى يوسف بلكه در مطالعه بر سيستم‏هاى تامين اجتماعى ديد. در جست‏وجوى آن برآمد كه چگونه مى‏توان خلق را بى‏شعار و بى‏ منت خدمت كرد.

    يعنى بگذاريم ايرج على‏ آبادى در گوشه‏ اى از اين خاك بخسبد، بى ‏آنكه شهر خبر شود. مرد شاعر و خيرخواه مردم، بعد 30 سال كار براى تامين اجتماعى و بيمه، با وقوع انقلاب به خواست كاركنان بيمه كه او را به خوبى و پاكدامنى مى‏ شناختند مديرعامل بيمه ايران و بعد بيمه حافظ شد. اما در آخراى سال 59 بود كه آن نامه را نوشت و خواست كه مستعفى‏اش بشناسند. بعدها وزير آن روزگار نوشت دكتر على‏ آبادى كه با اصرار رفت و بيمه دست تنها شد تازه ما دانستيم كه وى چه كارها كرده است و تازه دانستيم اخ‏الزوجه آقاى ثقفى اخ‏الزوجه رهبر انقلاب است.

    اما نامه استعفايش حافظانه بود از غناى طبع. آنجا كه وعده داد به خود كه «خواجه خود روش بنده‏ پرورى داند.» او اگر كارى كرده بود از آنجا بود كه مى‏ پنداشت بايد اين كار را براى خلق كرد.طلبى پس از كس نداشت. تا سخنم را درست جاانداخته باشم بايد ابتدا به جست‏وجوى تاريخ يك آغاز برآيم. از كى جدا شدند فن‏سالاران، يا كاردان‏ها از قافله روشنفكر. از كى قرار شد شاعران حماسه ‏سراى فقير باشند و روگردان از علم و مدرسه.

    اول گمانم بود جدايى عالمان از عملگرايان و مديران كاربلد و فن‏سالاران به زمانى است كه قزاق‏ ها كودتا كردند و تحصيلكرده ‏ها و فن‏سالاران معدود زمان را فرارى دادند و يا خانه ‏نشين كردند، يعنى فاصله سال‏هاى 1302 تا 1306 كه رهبرشان به سنت دوران باستان تاج بر سر نهاد و شد شاه. اما اين تاريخ دقيقى نيست چون بعد از آن هم هنوز كسانى مانند حاج مخبرالسلطنه، ذكاءالملك فروغى، تيمورتاش، داور، على اصغر حكمت و مانند آنها به كار بودند، گيرم آرام آرام به خانه فرستاده شدند. پس به گمانم با اندكى تسامح بتوان گفت از زمان جنگ جهانى دوم، اواخر دوران رضاشاه بود كه نظام مديريتى كشور از روشنفكران تهى شد، مديران كاربلد ديگر روشنفكر نبودند و دانشورمردان هم از دولت دامن برچيدند.

    اين زمانى بود كه سياست كار خود كرد، روشنفكرى – به تعريف سارتر و چپ‏ هاى دوران دوقطبى – كار اصلى‏ شان اعتراض و ضديت با حكومت شد و بالمال كاربلدها [فن‏سالاران‏] هم كارشان شد به سخره گرفتن جيغ بنفش و شعر نو. و اين جنگ تا پشت دروازه‏ هاى دانشگاه هم رسيد. استادان دانشگاه گذشتند از چشم روشنفكران شدند مردمان پرمدعاى مطنطن متملق، گردگرفته ‏هاى محتضر، و روشنفكران مكتب نرفته شهره به ذوق، كشف و شهود شدند. كسى از شاملو و فروغ و سهراب توقع نداشت كه ساعتى را هم در دانشگاه تبه ‏كرده باشند. شهريور 20 باعث رجعتى شد كوتاه و ميدانى تازه براى اهل فضل و كاربلد. به همان نشان كه رضاشاه وقتى از اريكه به زير مى ‏آمد ترك عادت كرد و فرداى يورش متفقين، در خانه ‏اى را كوفت كه در آن صاحب سير حكمت در اروپا عزلت گزيده و بيمار داشت با كمك حبيب يغمايى ديوان سعدى تصحيح مى‏ كرد. فضايى كه با رفتن رضاشاه به درِ خانه فروغى به دلجويى، باز شد 10، 12 سالى ماند. دوباره على اصغرخان حكمت و غلامحسين خان رهنما و ملك ‏الشعرا كسوت وزارت پوشيدند و هژير حافظ شناس شد وزير و صدراعظم. تازه اولين ارتشى كه به صدارت رسيد به فضل و كمال شهره بود حاج على رزم‏ آرا، و اولين ژنرال چهارستاره پسر مخبرالدوله شاعر و شعرشناس شد. اما چندان نماند و باز همان شد كه در سال‏هاى آخر رضاشاه بود. مراقبت از روشنفكران شد موضوع يكى از ادارات مهم ساواك – به جاى نظميه – و مديران و فن ‏سالاران در طبقه ‏بندى سفيد [راست‏] قرار گرفتند.

    چنان شد كه سرانجام كسى مى ‏گفت رويايى شاعر نيست چون كه جيپ دولتى سوار مى‏ شود [ذيحساب مالى هواشناسى بود شاعر دريايى‏ها]، و وقتى رضا براهنى دستيار دكتر صورتگر شد در دانشگاه تهران، همشهريش ساعدى با شاملو همصدا شد و گفت آقارضا ديگه حساب‏شان جداست دانشگاهى شده ‏اند، و اين زمانى بود كه ساعدى خود از زير دوره كارآموزى دكتراى روان‏شناسى مى‏ گريخت. گوهرمراد پزشك شدن نمى‏ خواست. روزى هم طبابت نكرد. مگر دكتر بهمن دادخواه نقاش و مجسمه‏ ساز برجسته ايرانى روزى دندان‏پزشكى كرد. دانشگاه و دانشكده ادبيات كمتر مى ‏شد كه دانشجويانش بخت آن داشته باشند كه امروز با همچو شفيعى كدكنى استادى دارند.

    بازمى‏ گردم به آنكه مرگش بهانه اين نوشتارست. ايرج على‏ آبادى گوهرى بود يكدانه در ميان اهل ذوق و اهل فن. در اين 50 كه رفت و ما در خوابيم، مديران كاربلد بوده ‏اند اما از شاعرى دور. شاعران را هم به بيمه ‏هاى اجتماعى كار نبوده است. على ‏آبادى آن نادره‏ اى بود كه آرمان‏خواهى دوران جوانى را تنها بر بال قصه و شعر ننوشت، به درسى كه خواند به علمى كه آموخت، دامن همت بست و صنعت بيمه ايران از وى يادگاران دارد كه نهايتش همچنان كه در كتاب دولت رفاه و بيمه ‏هاى اجتماعى نوشت به ميدان عمل رسيد. شاعر و داستان‏نويس و مترجم ما، فقط چنين نبود كه جست‏وجوى ناتمام را ترجمه كرد به دورانى كه كارل پوپر، يوسفى بود ولى هيچ خريدار نداشت. او اول‏ بار شناساند پوپر را.

    مدير برجسته صنعت بيمه، خلاف عهد، شاعرى بود اميدبخش، 60 سال پيش مجموعه داستان‏هاى در حكمت خدا را چاپ كرد، و همان‏ وقت كه همينگوى به ترجمه گلستان جانى داده بود به فضاى قصه‏ خوانى شهر، على‏ آبادى هم با همان شور و عدالت‏جويى همسفر منِ ماكسيم گوركى را ترجمه كرد و فردا خيلى ديرستِ آلفرد ماشار.

    امسال كه شهر را گذاشت و رفت، 80 سالش مى ‏شد. در سال‏هاى 30 در بيمه ايران استخدام شد. اما نه براى آنكه آب‏باريكه دولت در آب‏انبارش بيفتد چنان كه رسم زمانه بود. بيمه را جدى گرفت و رفت به مدرسه مطالعات بيمه پاريس، كه از آنجا معتبرتر براى آموختن اين صنعت جايى نبود. تقريباً در تمام دهه 30 را كه در تهران حكومت نظامى تركتازى مى‏ كرد على ‏آبادى در شهرى چون پاريس تحولات اجتماعى و سياسى را مى ‏ديد و دانشنامه گرفت تازه وقتى برگشت رفت و دكتراى حقوق و علوم سياسى گرفت از دانشگاه تهران و در همه اين سال‏ها، همان آرمان‏خواهى ‏ها را كه وجودش از آن آكنده بود در قالب كار دولتى ريخت. قانون اجبارى بيمه شخص ثالث كه به گواه دوست و دشمن از مترقى‏ترين قوانينى است كه داريم، به همت وى نوشته شد. روزهايى مى‏ رفت به مجلس قلابى ايران نوين و اشخاصى را كه دستگاه نماينده مجلس كرده بود درس مى‏ داد تا جايى كه لايحه نوشته وى عيناً تصويب شد. هيچ نمى‏ گفت اما ارتفاع درد را مى‏ شناخت. اين نكته را دارم از قول آقارضا ثقفى نقل مى‏ كنم زنده ‏يادش كه «اخ‏الزوجه ايرج» را بسيار دوست مى‏ داشت و غنيمت مى‏ شمرد و كس نديدم شعرهاى على‏ آبادى را به اين خوبى و روانى در ياد داشته باشد. از جمله آن غمنامه بلند «باغ را داغ درختان جوان مى‏ سوزد» كه پهلو مى‏زند به ناصرخسرو كه ايرج على ‏آبادى عاشق تلخى و خشكى‏اش بود، چنان كه عاشق ديگر خراسانى كه رودكى باشد. شبى و زيباشبى، هفت سال پيش، به همت مهرداد خواجه ‏نورى كه خود را شاگرد دكتر على ‏آبادى مى ‏داند در علم بيمه، و حاميان نور، مجلسى در بزرگداشت ايرج على ‏آبادى برپا شد در تهران.

    نامداران صنعت بيمه بودند به قدردانى، ما نيز جمعى از قبيله ديگر، سخن را به من سپردند جمع. از آن بام هتل بزرگ اوين، نگاه از پنجره شمال زندان بزرگ شهر مى‏ديد و از ديگر پنجره، شهربازى بود و شهر بود و گرم‏بازى. همين را مدخل سخن گرفتم. از آن شوريده گفتم كه در نوجوانى مى‏خواست جهانى را آباد كند، در جوانى به احياى حمام فروريخته اميريه بسنده داشت. و در ميانه‏سالى چنان كه خود سرود داغ ديگر در دل داشت. همان شب تجليل از او، كه دستپاچه بود از اينكه مدحش مى‏گفتند. هر چه كردند از خود چيزى نگفت كه در آن يك لاپوست و استخوان به جلايى رسيده بود كه نيازى نمى‏ديد به خودنمايى. از رودكى به مناسبت خواند شاد زى با سياه چشمان شاد. و اينك بدرقه راهش سوگنامه همان رودكى كه گفت:

    نگنجم در لحد گر زانكه لختى‏

    نشينى بر مزارم سوگوارا

    جهان اين است و چونين بود تا بود

    و هم چونين بود، اينند يارا

    و اين نوشته شد تا نسل نو بداند، هر خشت كه بر خشتى در اين ديار برجاست، هر قرار كه برقرار مانده، با همه بى‏نظمى هر نظم كه ايستاست در پشت آن يكى بوده است كه دل و جانش با اين ديار بوده. تا قدر فن‏سالاران و دانايان ندانيم، حكايت همين است كه ناصرخسرو گفت. مگر آن روز كه دامن همت به كمر زنيم و بزرگ‏مردانى مانند دكتر على‏آبادى را به نسل بعد بشناسانيم.

    منبع : http://bukharamag.com/1387.09.2743.html

  • ف. حسین نژاد (روابط عمومی شاب)

    مدیریت
    17 فروردین 1400 در 11:47 قبل از ظهر
    سپاس از سرکار خانم عاطفه قمی @Atefeh  بابت ارسال اطلاعات این گفتمان.

    خواهشمندیم مطالب خود در خصوص نامداران بیمه را به نشانی contact@sib.social ارسال فرمایید. مطالب ارسالی شما با ذکر نام شما منتشر خواهد شد.

  • جواد گیوه چین کوهی

    عضو
    12 اردیبهشت 1400 در 10:03 بعد از ظهر

    اگر چه افتخار شاگردی آن بزرگ مرد را نداشتم ولی در معدود جلساتی که توفیق حضور در محضرشان رفیق بود، ایشان را در زمره اساتید شخصیت سازی یافتم که قبل از تعلیم علم، انسان بودن را می آموختند.

    روانشان شاد و نامشان همواره گرامی باد.

Log in to reply.