-
از زبان دیگران:
ایرج علی آبادی به نقل از وبسایت رسمی مهرداد خواجه نوری
هشت سالی پیش در تقدیر از ۵۰ سال خدمت او ، شروع کرده بودم به صحبت با این نقل از شاملو که ” به راستی کیست این قلندر یک لا قبا” ؟
متولد ۸ آبان در ۱۳۰۷، که در دوسیه خدمت بیمه ایش آمده که در سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد در بیمه ایران استخدام شده ، ۹ سال بعد از مرکز مطالعات بیمه پاریس ، تصدیقی گرفته و در سال بعد از وقایع ۱۵ خرداد ، جزو اولین فارغ التحصیلان دکتری حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران بوده است. تا اسفند ۱۳۵۵ که در بیمه ایران بازنشسته شده ، تقریبا ( بجز مدیر عاملی ) در همه ادارات و مدیریتهای شرکت بیمه ایران ، خدمت کرده و در طول همین سالهاست که از نویسندگان اصلی قانون مشهور به ” بیمه شخص ثالث ” و قانون ” تاسیس بیمه مرکزی و بیمه گری ” می شود . آخرین سمت او در بیمه ایران ، مدیریت عامل بیمه ایران در لندن است .
از ابتدای سال ۵۶ تا ملی شدن صنعت بیمه در سال ۵۸ مدیرعامل شرکت بیمه تهران می شود و بعد مدیر عامل شرکت بیمه ملی شده حافظ. اما اواخر سال ۵۹ درخواست می کند که از خدمت معافش کنند آن پس هم مشاور بیمه موسسات مختلف می شود . در بیشتر این سالها هم تفسیر و تدریس حقوق اساسی ، حقوق تجارت می کند در دانشگاه های مختلف .
فارسی را که عالی میدانست، کمی هم عربی و انگلیسی . به فرانسه و روسی هم مسلط بود.
او که در ۶۰ سال پیش مجموعه داستان هایش “حکمت خدا” را چاپ و بعدها “همسفر من” را از ماکسیم گورکی ، “فردا خیلی دیر است ” از آلفرد ماشار، و “جستجوی ناتمام” کارل پوپر را، پس چطور در بیمه کار می کرده و مترجم بازار پولی روپا و بعد هم دولت رفاه و تامین اجتماعی ” شده ؟
کیست این آشنای ناشناس که چنین دلیری کرده ؟”
نوشتم که بعد از ملی شدن صنعت بیمه در سال ۵۸ : ایرج علی آبادی ، یکسال و اندی مدیر عامل یک شرکت بیمه ملی شده و عضو هیات مدیره یک شرکت بیمه ملی شده دیگر باقی میماند ، ولی بعد در انتهای سال ۵۹ و در اوج باروری و ۵۳ سالگی (و همشیره اش همسر برادر همسر امام راحل) درخواست معاف شدن از خدمت می کند. مدتی بعد، مدیریت وقت بیمه مرکزی ایران از او دعوت به مشاوره می نماید .
شریف ، زنده دل ، زیبا شناس ، شاعر ، عشق شناس و خوشبخت بود ، ايرج على آبادی; توکا نیستانی طرحی از ایرج علی آبادی دارد که علاوه بر این ها ” قداست ” را هم اضافه کرده است .
وقتی این بیت از یکی از شعرهایش را خواند که ” باغ را داغ درختان جوان می سوزد” و اشک به چشم شنوندگان آمد به ظرافت بیت بهدی ناصر خسرو را آورد که “هیچ نه بشکن از این نهال و نه برکن”
” عشق شناس” بزرگ ما بیست و پنجم شهریور هشتادو هفت به آرامی از میان ما رفت.
منبع :